- لله جار (لَ لَ)
دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام. کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
معنی لله جار - جستجوی لغت در جدول جو
- لله جار
نی زار، از مراتع پنجک رستاق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای لکه، داغدار
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
مرغی خوش آواز، برای مثال پراگنده با مشک دم سنگ خوار / خروشان به هم شارک و لاله سار (خطیری - شاعران بی دیوان - ۲۹۲)
(اَلْ لا هَُ رُ)
لغت نامه دهخدا
یعنی خدا پناه دهنده تو باد:
ای عراق اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو
وی خراسان عمرک اﷲ سخت مشتاقم ترا.
خاقانی
ای عراق اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو
وی خراسان عمرک اﷲ سخت مشتاقم ترا.
خاقانی
(بَ لِ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان یرده، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنۀ آن 260 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوب و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
(کُ لِهْ)
لغت نامه دهخدا
کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(گُ لَ / لِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 32000گزی جنوب خاوری کرمانشاه، کنار رود خانه قره سو و دامنۀ کناررودواقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 100 تن است. آب آنجا از آب درۀ محلی و قره سو تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
آنچه که دارای لبه و کناره باشد، یا کلاه لبه دار. کلاهی که دارای آفتاب گردانست
زمینی که در آن لاله بسیار کاشته باشند لاله ستان: عرصه روزگار از خون کشتگان لاله زارشد. جای روئیدن، لاله بسیار، لالستان
کارنده لاله کشت کننده لاله: بکار زار بکاریز خون گشادن چشم بنفشه سمن آمیغ لاله کار تو باد، (سوزنی لغ)
صاحب گله (گوسفندو غیره) آنکه گله رانگهبانی کند و پرورش دهد: گروهی از گله داران در میان رود غزنین فرود آمده و گاوان بدانجا بداشته
مرغی است خوش آواز و سر سرخ: پراکنده با مشکدم سنگخوار خروشان بهم شارک و لاله سار. (خطیری یا اسدی لغ)
